
همین که متوجه میشود قرار است درباره دوران اسارتش در زندانهای بعثی گفتوگویی با او داشته باشم، انگار که تماس قطع شده باشد، هیچ صدایی از آن طرف خط نمیآید. چندین بار صدایش میزنم که آیا صدای من را میشنوید؟ میخواهید دوباره تماس بگیرم؟ با صدایی که یکهو سیل غم و غصه روی آن تلنبار شده است، میگوید که با این سوالتان، تمام آن روزهای سخت، شکنجههای جسمی و روحی، توهینها و عذاب دادنها جلوی چشمم آمد و دارم فکر میکنم. این واکنش خانم آزاده «خدیجه میرشکار» به اولین سوال ما درباره دوران اسارت و حسوحالش در آن شب و روزهاست. او تنها چند روز بعد از شروع جنگ تحمیلی یعنی 7 مهرماه 1359، همراه با شوهرش که فرمانده سپاه دشت آزادگان بود، در کمین دشمن گرفتار میشود. «میرشکار» متولد سال ۱۳۳۷ در شهر بستان دشت آزادگان از توابع استان خوزستان است. او دو سال بسیار سخت را در زندانهای دولت بعثی عراق سپری کرد. امروز یعنی 26 مرداد، سالروز بازگشت آزادگان نامگذاری شده است. دلیل آن هم بر میگردد به ۲۶مرداد ۱۳۶۹ که میهنمان شاهد حضور اولین گروه آزادگان سرافرازی بود که پس از سالها اسارت در زندانها و اسارتگاههای رژیم بعث عراق، قدم به خاک پاک ایران گذاشتند. به همین بهانه و در پرونده امروز زندگی سلام از خاطرات یک زن آزاده خواهیم گفت. در طول دفاع مقدس، ۴۲ هزار و ۸۷۹ آزاده داشتیم که فقط 5 نفر آنها خانم بودند؛ «حلیمه آزموده»، «شمسی بهرامی»، «معصومه آباد»، «خدیجه میرشکار» و «فاطمه ناهیدی». در ادامه با «خدیجه میرشکار»، نخستین زن اسیر ایرانی در دوران دفاع مقدس در همین باره گفتوگویی داشتیم که خواهید خواند.
اصلا فکر نمیکردم اسیر شوم
بعد از این که منطقه سوسنگرد در روزهای اول دفاع مقدس محاصره و شهر خالی از سکنه شد، خانم «میرشکار» و شوهرش که فرمانده سپاه دشت آزادگان بود، ناچار میشوند که خانه و کاشانه خود را رها کنند و مقداری مهمات به خط مقدم برسانند. خانم «میرشکار» درباره ماجرای اسارتش میگوید: «من اصلا آمادگی اسیر شدن را نداشتم و تا قبل از آن روز، به این موضوع فکر هم نکرده بودم. آن روز هم وقتی نفربر عراقی را در مسیر دیدم، فکر کردم که خودی هستند. وقتی تیراندازی سنگینی را به سمت ما شروع کردند و به ما نزدیک شدند، باز هم تصور میکردم که میتوانیم از دستشان فرار کنیم. حتی زمانی که به سمت خودروی ما تیراندازی کردند و نفربر خراب شد و ایستاد، باز هم با خودم گفتم که آنها مهمات را میگیرند و به ما کاری ندارند».
یکهو همه اسلحهشان را به سمت من نشانه گرفتند
او درباره واکنش عراقیها به لحظهای که متوجه آن همه مهمات در خودروی شان شدند، میگوید: «وقتی به ما رسیدند، یک اسلحه در بغلم بود. جلو آمدند و در جیپ نظامی را باز کردند. سپس مهمات و اسلحهها را دیدند. وحشت کردند و خیلی سریع من را از خودرو به بیرون پرت کردند و اسلحه از بغلم افتاد. بعدش دیدم که دارند عقب عقب میروند و خیلی تعجب کردم. یکهو همهشان تفنگهایشان را به سمت من نشانه رفتند و داد میزدند یک زن نظامی، یک فرمانده زن نظامی ایرانی. آن لحظات، بیشتر حواسشان به من بود و شوهرم در خودرو تیر خورده بود. دست خودم هم تیر خورده و خون زیادی از من رفته بود و توان حرکت نداشتم. بعدش به سمت شوهرم رفتند و او را از خودرو بیرون کشیدند».
در آن لحظات فقط به فکر شوهرم بود
«میرشکار» که شوهرش لحظاتی بعد از این ماجراها شهید میشود، صحبتهایش را این طور ادامه میدهد: «دستم تیر خورده و پر از خون بود. هر دوی ما غرق در خون بودیم و ناباورانه یکدیگر را نگاه میکردیم. توان سخن گفتن نداشتیم، اما من در آن لحظات فقط به فکر شوهرم بودم که داشت خون زیادی از او میرفت. انگار از خودم یادم رفته بود و فقط نگران او بودم. اینها به خاطر علاقه زیادی بود که به او داشتم. بعدش هم دیدم که او چشمهایش را بست. فکر میکردم از خستگی زیاد خوابش برده یا این که به خاطر خون ریزی بیهوش شده؛ غافل از این که او به یاران شهیدش پیوسته است. سپس ما را از هم جدا کردند و دیگر خبری از پیکر همسرم نداشتم. هنوز آن لحظات و دقایق و ساعات جلوی چشمم است و برای یک ثانیه از ذهنم پاک نمیشود. رفتارهایی که با ما داشتند از یادم نمیرود. آن لحظات اول، چون من و شوهرم تیر خورده و خون زیادی از ما رفته بود، خیلی تشنهمان شد. هر چقدر التماس کردیم که یک ذره آب به ما بدهند، توجهی نمیکردند. میگفتند شما پاسدار خمینی هستید، پس از آب خبری نیست».
15 روز در بیمارستان بودم
روزهای سخت و تلخ خانم «میرشکار» تازه از آن روز شروع میشود. او میگوید: «دقایقی بعد، آمبولانس عراقی آمد. آنها میخواستند به هر قیمتی که شده، من را زنده نگه دارند. صورت جلسه نوشتند که این خانم نظامی و مسلح بود، خودرو هم پر از مهمات جنگی و آن آقا یعنی شوهرم هم راننده اوست! فکر میکردند من فرمانده هستم و شوهرم کارهای نیست و رانندهام بوده. دقایقی بعد دیدم که در بیمارستان جمهوری شهر العماره عراق هستم تا تحت درمان قرار بگیرم. تقریبا 15 روز در بیمارستان بستری بودم و تحت عمل جراحی قرار گرفتم».
4 ماه هر شب شکنجه و بازجویی شدم
استخبارات نام سازمان حفاظت اطلاعات نیروهای نظامی و انتظامی در عراق بود که مشهورترین بازوی سیستم امنیتیشان به شمار میرفت و از به کارگیری هرگونه ترور و شکنجه علیه مخالفان در آن جا خودداری نمیکردند. خانم «میرشکار» درباره روزهای بعد از مرخص شدن از بیمارستان میگوید: «سپس 4 ماه در زندان انفرادی بغداد بودم و بعدش من را به اردوگاه موصل بردند. آن 4 ماه را در زندان استخبارات عراق و در یک اتاق خیلی کوچک بودم. هر 24 ساعت، فقط یک بار برایم غذا میآوردند. هرشب من را به بازجویی میبردند و شکنجه میکردند. در آن اتاق کوچک که بودم، از هیچ چیزی خبر نداشتم. هر بار به آنها میگفتم که چرا من باید در این شرایط باشم، یا کلا جواب نمیدادند یا میگفتند که به ما دستور دادهاند و تو هم حرف نزن».
جزئیات تلخترین خاطرهام را برای اولین بار میگویم
از او درباره سختترین و تلخترین خاطرهاش در دوران اسارت میپرسم. چند لحظهای صبر میکند و میگوید: «من تقریبا 2 سال در اسارت بودم. سختترین شب من در دوران اسارت مربوط به موقعی است که در اردوگاه موصل بودم. آن شب عراقیها خبردار شدند که یک رادیو در اردوگاه هست. این خاطره را چندین بار بهطور خلاصه گفتم اما به جزئیاتش تا حالا اشاره نکردم چون گفتنش برایم خیلی سخت است و خیلی اذیت میشوم اما این بار میگویم. آن موقع من ثبتنام شده بودم از طرف صلیبسرخ که برای عمل کمر به بیمارستان بروم چون دیگر توانایی راه رفتن و ایستادن نداشتم. صلیب سرخ جهانی که پزشک همراهشان بود، تشخیص داد که باید فوری عمل شوم. 3 روز مانده به اعزامم به بیمارستان، شنیدم که اسیرهای جدید با خودشان از ایران رادیو آورده بودند. من هم دلم خیلی برای صدای امام خمینی(ره) تنگ شده بود. چون من قبل از اسارت و در روزهای بعد از انقلاب، تقریبا هر شب سخنرانیهای ایشان را از تلویزیون میدیدم و با دقت گوش میدادم. هرکسی هم که رادیو در اردوگاه دستش بود، هر شب خلاصه اخبار را روی کاغذهای باطله سیگار یا ... مینوشت و دست به دست میکردند و نفر آخر به من میرسید. من هم بعد از خواندن اخبار، وقتی به سرویسبهداشتی میرفتم، آنجا نابودشان میکردم. یک روز به من گفتند حالا که خیلی علاقه داری به شنیدن صدای امام(ره)، برای یک مدتی رادیو دست تو باشد، اما باید خیلی مراقب باشی. رادیو را با هزار ذوق و شوق گرفتم و صدای امام(ره) را چندین شب شنیدم که جاسوسها خبر برده بودند و رادیو لو رفت اما نمیدانستند که دست چه کسی است. ما چند نفر در یک اتاق بودیم. روال این طور بود که قبل از غروب به سرویس بهداشتی میرفتیم و برای خودمان مقداری آب میآوردیم چون در را قفل میکردند و تا صبح باز نمی شد. آن روز که فهمیده بودند ما در این اتاق رادیو داریم، در را قفل نکرده بودند چون هر وقت میخواستند آن را باز کنند، هم وقتگیر بود و هم سر و صدا می شد و ما متوجه میشدیم. آن شب من رفته بودم زیر پتو و صدای رادیو را خیلی کم کرده بودم و داشتم گوش میدادم. زیر پتو و چادر و مقنعهام، رادیو را گذاشته بودم و به خانمی که بغل دستم بود، گفتم امشب مراقب من باش. گفت چرا؟ گفتم خیلی خستهام، اگر کسی آمد و خواست با من حرف بزند، بگو خسته است و خوابیده تا به من دست نزند. یکهو درِ آسایشگاه باز شد و سربازهای عراقی خیلی سریع به داخل اتاق ریختند، جوری که من نتوانستم رادیو را خاموش کنم و فقط موج آن را عوض کردم. ولی آن قدر صدایش آهسته بود که خودم به زور میشنیدم و حتی نفر کناریام متوجه آن نشده بود. یک فرمانده عراقی بود که خیلی خشن و بیرحم بود و خیلی از آزادههای موصل او را میشناسند. با 10 سرباز چوب به دست ریختند داخل اتاق و داد میزدند که این جا یک رادیو هست و زود باید آن را تحویل بدهید. همه ایستاده بودند و همه جا را گشتند. زیر پتوها و هرچه بود . به من که رسید با چوب محکم بر روی سر و پای من زد. بعد گفت که برو آن طرف. رادیو در حد یک وجب بود. بندش در گردنم بود و زیر مقنعهام. چادرم را محکم گرفته بودم که چیزی دیده نشود. هرچقدر گشت، چیزی پیدا نکرد. یکی از خانمها به او گفت حالا که رادیو را پیدا نکردی، میگذاری ما برویم سرویس بهداشتی؟ گفت عیبی ندارد. فقط بعدش به من اشاره کرد که هر کسی میخواهد برود، باید من او را بازرسی کنم. من هم با یک دست، چادرم را سفت چسبیده بودم و با دست دیگر، خانمها را بازرسی میکردم و میگشتم. بعدش به من گفت که قسم بخور رادیو نداری و خودت هم برو بیرون. من هم قسم خوردم که از ایران با خودم رادیو نیاوردم. یک جوری نگاهم میکرد که فهمیدم به من شک دارد، ولی چیزی نگفت. رفتیم سمت سرویسبهداشتی. با یک خانمی رفتیم در یک سرویس و به او گفتم که رادیو دست من است و چون این فرمانده به من شک دارد، بعید است که اجازه بدهد من برگردم آسایشگاه و من را میبرد یک جای دیگر. رنگش پرید. به او گفتم اگر یک درصد متوجه شدند، بگو رادیو مال من بوده چون آنها فقط کسی را شکنجه میدهند که رادیو مال اوست. گفت باشد ولی میلرزید، مثل بید میلرزید. وقتی از سرویس بهداشتی آمدم بیرون، دیدم که فرمانده عراقی جلوی همان در ایستاده بود و گفت چرا دو نفری در یک سرویس بودید؟ او این قدر ترسید و لرزید که دو دستی رادیو را به عراقیها داد. سریع به فرمانده عراقی گفتم که رادیو مال من نیست، اما دست من بوده است و به این خانم کاری نداشته باشید. بعدش من را برد دفتر و گفتم من رادیو را میخواستم چون حتی اگر به قیمت جانم تمام شود، باید از وضعیت خانوادهام خبردار میشدم و هدف دیگری نداشتم. گفتند چرا این کار را کردی؟ به شما گفته بودیم که در این اردوگاه، خودکار حکم اسلحه دارد، این که رادیو است و صدبرابر بدتر. خیلی تهدیدم کردند ولی یک شانسی که داشتم، این بود که صلیب سرخ پیگیر اعزامم به بیمارستان بود و خدا را شکر، ماجرا به خیر گذاشت. آن شب و روزها از استرس، شکنجه جسمی و روحی بارها مردم و زنده شدم. خیلی تلخ بود. رادیو را هم از ما گرفتند دیگر. بعدش رفتم بیمارستان و عملم انجام شد».
در انفرادی از برگشت
به ایران ناامید شدم
از او میپرسم که آیا در ماههای اولیه اسارت به این که یک روز آزاد خواهد شد، فکر کرده است ؟که میگوید: «من در بیمارستان عراق که بودم با خودم گفتم که احتمالا خیلی زود آزاد میشوم چون متوجه میشوند که برخلاف تصورشان، نیروی مهمی نبودم، اما وقتی من را فرستادند به زندان مرکزی بغداد و چندین ماه در انفرادی بودم، دیگر ناامید شدم و با خودم گفتم من هیچ وقت به ایران برنخواهم گشت و معلوم نیست که این جا من را میکشند، چقدر شکنجه میدهند و ... آن جا فهمیدم که هیچ وقت شانس بازگشت به ایران و دیدن میهنم از نزدیک را نخواهم داشت».
شکنجهها هم روحی بود
و هم جسمی
«میرشکار» درباره شکنجههایی که در آن روزها تجربه کرده، تمایلی به صحبت ندارد و در همین حد میگوید که: «شکنجهها دو بخش بود، روحی و جسمی. به سخره گرفتن اعتقادات مربوط به شکنجههای روحی میشد و شکنجه با کابل به هنگام بازجویی هم مربوط به شکنجههای جسمی بود. بعضی روزها یکهو میدیدم که نگهبانان زندان با کابل به من حمله میکردند و مرا میزدند و میگفتند حیف که کشتن تو ممنوع است، در غیر این صورت با یک تیر خلاصت میکردیم. بعدها فهمیدم که در آن روز، کشورشان در یک عملیات نظامی شکست خورده بود. به طور کلی، شکنجهها بسیار سخت بود اما خدا کمکم کرد تا صبور باشم و در برابر این شکنجهها مقاومت کنم».
با اسیرهای عراقی
مبادله شدم
او بعد از حدود دو سال اسارت و در سالروز آزادسازی خرمشهر یعنی سوم خرداد ۶۱ با اسرای عراقی مبادله می شود و به ایران بازمیگردد. او جزو سومین گروه از اسرای ایرانی بود که سال ۱۳۶۱ با اسرای عراقی مبادله شد و به ایران بازگشت. آن زمان ابتدا مجروحانی را که شرایط خاص و حادی داشتند با اسرای عراقی مبادله کردند و او هم جزو گروه سوم اسرا بود که به ایران آمد. آنها در عراق سوار هواپیما شدند و به قبرس رفتند. سپس هواپیمای دیگری از طرف صلیب سرخ جهانی، آنها را به ایران آورد. میرشکار در پایان و درباره این روزهایش میگوید: «من سالها پیش دوباره ازدواج کردم و هم اکنون دو فرزند دارم.»

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.




ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

پس از حمله خبرساز پلیس آلبانی به مقر اصلی منافقین در تیرانا، تقریبا هر روز خبر هایی به رسانه ها درز می کند که نشان می دهد حال این گروهک تروریستی وخیم تر از همیشه است. در تازه ترین گزارش اعلام شد که «منیر دژ» از اعضای شورای مرکزی سازمان منافقین پس از شدت گرفتن اختلافاتش با سران این گروهک به طرز مشکوکی کشته شده است. این چندمین مرگ متوالی مشکوک در میان اعضای رده بالای این گروهک طی هفتههای اخیر است. پیش از این نیز ، عذرا طالقانی (سوسن)، اسماعیل علیپور، عبدالوهاب فرجی و برخی دیگر از اعضای این سازمان به طرز مشکوکی کشته شده بودند. به نوشته تسنیم، این روند در پی فشار دولت آلبانی به منافقین و مسئلهدار شدن تعداد زیادی از اعضای این گروهک، موجب وحشت در میان دیگر اعضای رده پایین شده که بسیاری از آن ها خواهان خروج از این گروهک هستند. «عبدالوهاب فرجی» با نام مستعار «علی مستشاری» در حمله پلیس آلبانی به مقر منافقین در تیرانا (اشرف3) در خردادماه امسال کشته شد که برخی معتقدند این فرد با صحنهسازی خود این گروهک (بهدلیل مسئلهدار شدن او) کشته شده است. منیر دژ از اعضای باسابقه منافقین، جدیدترین فرد کشته شده در این گروهک است که در کارنامه خود حضور فعال در عملیات فروغ جاویدان (مرصاد) را نیز دارد. او که بعدها به عضویت شورای مرکزی این گروهک در آمد، از سال 1392 درگیر بیماری قلبی بود. دژ در سال 98 پس از شدت گرفتن بیماری اش خواستار حمایت درمانی و موافقت سازمان با انتقالش به آلمان برای پیگیری روند درمانیاش شد، اما همزمان با وقوع حوادث آبان آن سال و شروع اغتشاشات در ایران از او خواسته شد تا پایان سال صبر کند و علت آن هم قریب الوقوع بودن سقوط جمهوری اسلامی اعلام شد. اوضاع جسمی این عضو شورای مرکزی منافقین در سال 1401 با شدت گرفتن بیماریاش (که با بی توجهی سران این گروهک مواجه بود) وخیمتر شد به نحوی که دیگر توان هیچ فعالیتی را نداشت. با این حال باز هم اجازه درمان به او داده نشد. این وضعیت در نهایت موجب اعتراض او در خردادماه امسال شد و او اعلام کرد که میخواهد هرطور شده با خروج از اشرف، به درمان و معالجه بیماری خود بپردازد و تهدید کرد که در صورت موافقت نکردن، به خودسوزی اقدام خواهد کرد. در نهایت با موافقت نکردن مجدد سران منافقین با خروج وی از اشرف -که میترسیدند این خروج و حضور وی در فضای عمومی تبعات زیادی از جمله در زمینه حقوق بشری برایشان داشته باشد- منیر دژ عضو باسابقه این گروهک، دست به خودکشی زد. در این میان برخی هم معتقدند، این مرگ با صحنهسازی منافقین برای خلاص شدن از شر او رقم خورده است.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.


ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.


ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.




ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.





ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.



ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.


نویسندگی برای شهدا فقط به شرط تخصص
گفت و گوی خراسان با راضیه تجار، نویسنده کتاب «اسم تو مصطفاست» که تقریظ رهبر انقلاب بر آن 30 مرداد رونمایی می شود





ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

یکی از موضوعات مهم این روزهای محافل اقتصادی و سیاسی موضوع تبادل میان ایران و آمریکا و آزاد سازی بخشی از منابع ارزی بلوکه شده کشورمان در کشورهای خارجی است. موضوعی که رئیس جمهور کشورمان در جلسه هیئت دولت به آن اشاره کرد و آزادسازی بخشی از منابع ارزی بلوکه شده کشورمان را جلوهای از دستاوردهای دیپلماسی عزتمندانه در مقابل دیپلماسی ملتمسانه توصیف و تصریح کرد:« این اقدامی ارزشمند، مایه افتخار و با هدف تامین منافع ملی بود.» دکتر رئیسی با تاکید بر این که دستاوردهای مرتبط با امنیت و منافع ملی را نباید به تحلیلهای حزبی و جناحی تقلیل داد، افزود: «امروز موضوع مهم درباره این منابع، نحوه هزینهکرد آن هاست که دولت عطف به تاکید رهبر معظم انقلاب بر حمایت از تولید، تلاش خواهد کرد همه این منابع باهدف پشتیبانی از تولید و طرحهای دارای توجیه اقتصادی در زمینه رشد تولید هزینه شود.» در همین زمینه وزیر امورخارجه کشورمان نیز در توئیتی اعلام کرد که توافق اخیر آزمون مجدد آمریکاست: «آزادسازی و انتقال داراییهای کشورمان از کره جنوبی، بخشی از تحقق دیپلماسی عزتمندانه مورد تاکید مقام معظم رهبری است. البته این مرحله از توافق، آزمون مجدد آمریکا نیز هست.در جهت درست دیپلماسی، تلاشها برای رفع تحریم و بازگشت همه طرفها به تعهدات بینالمللی در قبال ایران ادامه دارد.» دراین میان به تازگی فایننشال تایمز به نقل از منابع آگاه نوشت آمریکا ایران را برای توقف فروش پهپادهای نظامی به روسیه زیر فشار قرار داده است و این اقدام بخشی از «تفاهم نانوشته» گسترده در گفت وگوهایی است که با هدف تنشزدایی و مهار برنامه اتمی ایران انجام شده است. این رسانه آمریکایی در ادامه ادعاهای خود اعلام کرده که دولت جو بایدن این خواسته را در مذاکرات غیر مستقیم در قطر و عمان طی امسال مطرح کرده است. ادعایی که با واکنش صریح نور نیوز همراه شد و این رسانه نزدیک به شورای عالی امنیت ملی در پیامی در شبکه اجتماعی ایکس نوشت:«موضع رسمی ایران درباره دروغ واگذاری پهپادهای ایرانی به روسیه برای استفاده در جنگ اوکراین بارها اعلام شده.» نور نیوز افزود: «توافق اخیر درباره تبادل زندانیان ایرانی و آمریکایی و آزادسازی داراییهای ایران در چند کشور نیز موضوعی مستقل بوده و هیچ ارتباطی به پروندههای دیگر ندارد.» در همین باره گفتنی است با وجود این که پس از توافق تبادل زندانیان میان ایران و آمریکا، برخی تحلیلگران ابراز عقیده کردند که این مذاکرات زمینهساز مذاکراتی گسترده برای احیای توافق هستهای است، دولت آمریکا این دو موضوع را غیرمرتبط تلقی کرده است. بلینکن در کنفرانس خبری اخیرش در این باره گفت: «هیچ گونه توافقی میان ما بر سر موضوعات هستهای وجود ندارد. توافقی که برای بازگردانی افرادی که به طور غیرقانونی در ایران زندانی شدهاند دنبال میکنیم، موضوعی کاملا جداست که مایلیم نتیجه مثبتی از آن بگیریم.»

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.


ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

سیدخلیل سجادپور – اعضای یک باند دستبرد به کامپیوتر خودروها در مشهد که از زنان برای ارتکاب جرم استفاده می کردند، در حالی به حدود 400 فقره سرقت اعتراف کردند که هنگام خوشگذرانی و گردش در تعطیلات نوروزی، سرقت های زیادی را نیز از شمال تا جنوب کشور انجام داده اند. فرمانده انتظامی مشهد روز گذشته درباره جزئیات دستگیری دزدان خوشگذران به خبرنگار روزنامه خراسان گفت: به دنبال وقوع سرقت های سریالی در مناطق شرق و شمال مشهد که کامپیوتر خودروها مورد دستبرد دزدان قرار می گرفت، ماموریت رسیدگی به پرونده سرقت های مذکور به گروهی از کارآگاهان پلیس آگاهی سپرده شد و بدین ترتیب تحقیقات میدانی در شهرک های شهید رجایی و باهنر و همچنین بولوار طبرسی شمالی ادامه یافت که پرونده های متعددی در مراکز انتظامی این مناطق تشکیل شده بود.
سرهنگ احمد نگهبان افزود: بررسی ها و تحلیل های کارشناسی کارآگاهان بیانگر آن بود که دستبرد به کامپیوتر خودروهای پارک شده، در ساعات سپیده دم صورت می گیرد و در هر کدام از سرقت ها، ردپایی از یک زن دیده می شود. واکاوی این موضوع، دامنه تحقیقات را به سوی باندهایی کشاند که از زنان برای گمراه کردن پلیس و شهروندان استفاده می کنند. بنابراین دوربین های مداربسته اطراف محل های وقوع سرقت، مورد بازبینی های دقیق قرار گرفت و مشخص شد که پلیس با یک باند حرفه ای رو به رو شده است که اعضای آن با خودروهای پلاک مخدوش تردد می کنند.
مقام ارشد انتظامی مشهد با اشاره به شناسایی یک دستگاه پراید هاچ بک در مناطق وقوع سرقت خاطرنشان کرد: طولی نکشید که شماره پلاک مخدوش این پراید با استفاده از تجهیزات نوین پلیسی رصد شد و خودروی مذکور از طریق سامانه های هوشمند تحت کنترل نامحسوس قرار گرفت.
سرهنگ نگهبان در ادامه این گفت و گوی اختصاصی به ردزنی خودروی مذکور در منطقه خواجه ربیع اشاره کرد و افزود: گروهی از کارآگاهان پایگاه پلیس آگاهی شرق مشهد، با کسب مجوزهای قضایی و در یک عملیات ضربتی، سرنشینان پراید را که یک زن و مرد جوان بودند، در خیابان خواجه ربیع دستگیر کردند و محل اختفای آنان را مورد بازرسی قرار دادند که در نتیجه این بازرسی، 8 دستگاه کامپیوتر سرقتی خودرو کشف و ضبط شد.
وی گفت: این موضوع نشان داد تحقیقات پلیس در مسیر درستی قرار دارد و به همین دلیل دو متهم مذکور بلافاصله به مقر انتظامی انتقال یافتند و مورد بازجویی های فنی قرار گرفتند. این زن و مرد وقتی با مستندات انکارناپذیر پلیس رو به رو شدند به ناچار به سرقت کامپیوترها اعتراف کردند و دو همدست دیگر خود را نیز لو دادند که زن و مردی جوان بودند.
سرهنگ احمد نگهبان با تاکید بر این که اعترافات متهمان فرضیه های پلیس را تایید کرد، ادامه داد: کارآگاهان در پی اعترافات دو متهم، بی درنگ عملیات دستگیری آنان را در دستور کار قرار دادند و با دستورات ویژه قاضی اسماعیل عندلیب (معاون دادستان مرکز خراسان رضوی) موفق شدند زن و مرد جوان دیگر را نیز دستگیر و در بازرسی از مخفیگاه آنان 14 دستگاه کامپیوتر سرقتی دیگر خودروها را کشف کنند.
وی اضافه کرد: همچنین در مخفیگاه دزدان یک دستگاه خودروی تیبا و یک دستگاه موتورسیکلت دیگر شناسایی شد که طبق بررسی های پلیس در سرقت های سریالی مشهد مورد استفاده قرار گرفته بودند.
«کلیددار امنیت مشهد» تاکید کرد: استعلام کارآگاهان از دیگر استان های کشور درباره تردد خودروهای توقیف شده، زوایای دیگری از این پرونده حساس را نمایان کرد و از اعمال مجرمانه باند سارقان در استان های دیگر کشور پرده برداشت چرا که در ادامه تحقیقات مشخص شد اعضای این باند در استان های سمنان، تهران، اصفهان و هرمزگان و خراسان جنوبی نیز به کامپیوتر خودروها دستبرد زده اند.رئیس پلیس باتجربه مشهد تصریح کرد: با لو رفتن این ماجرا، روند بازجویی ها تغییر کرد و 4 عضو این باند زیر رگبار سوالات تخصصی کارآگاهان قرار گرفتند تا این که سارقان مذکور به 329 فقره سرقت در مشهد و 54 فقره سرقت در دیهوک، نطنز، بندرعباس، سمنان، اصفهان، تهران و... اعتراف کردند و مدعی شدند که کامپیوترهای سرقتی را به 5 مالخر حرفه ای اموال سرقتی در مشهد فروخته اند. سرهنگ نگهبان به آغاز عملیات دستگیری مالخران اشاره کرد و گفت: بلافاصله مالخران مذکور با توجه به اهمیت موضوع در نقاط مختلف شهر، شناسایی و در حالی دستگیر شدند که در بازرسی از مخفیگاه آنان 28 دستگاه کامپیوتر مربوط به خودروهای پیکان وانت، پراید، سمند، پژو 405 و پژو پارس کشف شد.
فرمانده انتظامی مشهد ادامه داد: اعضای این باند که همه آن ها به مواد مخدر صنعتی اعتیاد دارند و در پوشش استفاده از زنان برای ارتکاب جرم، شبانه به خودروها در کمتر از یک دقیقه دستبرد می زدند، همچنین اعتراف کردند همزمان با تعطیلات نوروزی و به عنوان خوشگذرانی و گردشگری به استان های دیگر کشور سفر می کردند و در طول مسیر در شهرهای مختلف کشور به کامپیوتر خودروها دستبرد می زدند و سپس از طریق پایانه های باربری اموال سرقتی را برای مالخران در مشهد می فرستادند.
این مقام ارشد انتظامی افزود: در حالی 46 تن از مال باختگان، اعضای این باند حرفه ای را شناسایی کرده اند که یکی از آنان سال گذشته به جرم سرقت 25 دستگاه کامپیوتر خودرو در بجنورد دستگیر شده بود.
سرهنگ احمد نگهبان اضافه کرد: بررسی های بیشتر درباره سرقت های احتمالی دیگر اعضای این باند که تاکنون به حدود 400 فقره سرقت اعتراف کرده اند توسط کارآگاهان پلیس آگاهی مشهد ادامه دارد.

ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.



ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.